عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۳

گر نیستی درون دلم آتش فراق

کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست

چندان بگریمی، که مرا آب چشم من

برداردی روان و ببردی به کوی دوست