سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

ای آنکه به جان ز فرقتش سوزی هست

نه جز رخ او شمع شب افروزی هست

می داد بروزد گرم مژده ی وصل

پنداشت شب فراق را روزی هست