سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

طراز محفل ایجاد میرزا احمد

توئی که ملک جهان خالیت زمانند است

به پیش طبع تو چون قطره بحر عمان است

به جنب علم تو چون کاه، کوه الوند است

جهان به نشو و نما از نسیم الطفات

چنانکه نشو نبات از نسیم اسفند است

ز بیم قهر تو گر خصم خود فریدون است

دلش به سینه چو ضحاک در دماوند است

نه آگه است زتاثیر خاک مقدم تو

به آب زندگی آن کس که آرزومند است

ی فلان گنهم از ره وفا گفتی

که: خاطرم نه چو پیش از تو شاد و خرسند است

از این خطای ندانسته سخت می ترسم

چنان بدانی کاین بنده سست پیوند است

اگر چه دور زعفو است این گنه، از آن

دلم به دام ندامت مدام در بند است

ولی به گفته ی شیرین دلکش (آذر)

که در مذاق خردمند خوشتر از قند است:

«نیم زلطف تو نومید گر خطائی رفت

گنه ز بنده و بخشایش از خداوند است»