سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

جاودان داریم در ساغر شراب زندگی

من ز صهبای محبت خضر از آب زندگی

زندگی دارد شتاب و ساقی دوران درنگ

بادرنگ او نمی سازد شتاب زندگی

زاختر بد روزی آن ماه جهانتاب از درم

در نیاید تا فرو رفت آفتاب زندگی

بر سرم هنگام خواب آمد ندانم خوانمش

خواب مرگ این خواب را یا آنکه خواب زندگی

مدعی از رشک من در اضطراب مردن است

من ز بیم وصل او در اضطراب زندگی

لذت آسایش مردن کسی یابد که او

همچو من باشد گرفتار عذاب زندگی

سر نخواهد زد گلی از باغ امیدم (سحاب)

گر رسد زین سان بر آن فیض سحاب زندگی