سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

ذوقی مبادش از غم صیاد در قفس

مرغی کز آشیانه کند یاد در قفس

صد ناله از غرور گلم بود در چمن

گر آهی از تغافل صیاد در قفس

مرغ حیاتم از قفس تن پرد ز شوق

چون بنگرد که طایری افتاد در قفس

شکرانه ی فراغت کنج قفس گهی

نالم به حال طایر آزاد در قفس

این است اگر وفای گل و رحم باغبان

هر طایری به موسم گل باد در قفس

اندیشه ای زبیم رهایی اگر بود

هرگز نداشتم دل ناشاد در قفس

از رشک زاغ و غیرت گلچین مرا (سحاب)

یک عقده ای نبود که نگشاد در قفس