سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

جز اینکه میل جفا و سر ستم دارد

دگر نگار من از دلبری چه کم دارد

پی فریب دل دیگران عجب نبود

دلا اگر دو سه روزیت محترم دارد

بخاص و عام رسد فیض این بسی تفضیل

سفال میکده ی ما به جام جم دارد

زرشک صید دلم تا فتاده در دامت

چه داغها که بدل آهوی حرم دارد

هر آن که دید رخش دادجان، بکشتن خلق

به سست عهدیم او از چه متهم دارد

اگر نخواهد با من کسی نبندد عهد

به سست عهدیم او از چه متهم دارد

دگر زشرم تو گیتی نیاورد به وجود

هر آن شمایل موزون که در عدم دارد

دم دگر بنشین بر سرش که وصل تو را

(سحاب) تا نفسی هست مغتنم دارد