سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

دل کز اینگونه ز هجران تو خون خواهد شد

حال دل بیتو توان یافت که چون خواهد شد

خط او سرزد و اکنون بسر کوی ویم

اعتباریست که هر روز فزون خواهد شد

شوق آن زلف چو زنجیر که من می بینم

میل خلقی همه آخر به جنون خواهد شد

تا سر زلف دلاویز تو را هست سکون

کی علاج دل بی صبر و سکون خواهد شد

وقتی این جان ز تن خسته برون خواهد رفت

دلبرم با خبر از حال درون خواهد شد

حسن او را شده هنگام زوال و به (سحاب)

گر نشد مایل ازین پیش کنون خواهد شد