سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

عشقت ز هر چه جز تو فراموشی آورد

وصل تو آن شراب که بیهوشی آورد

بر هر زبانی آورد از من حکایتی

نامم که بر زبان تو خاموشی آورد

با کس منوش باده و گر پند بشنوی

چندان مخور که مستی و مدهوشی آورد

کآرد هر آنچه بر سر خوبان پارسا

شوق شراب و میل قدح نوشی آورد

بیند زبیم غیر به گردون و بر زبان

نام (سحاب) را به فراموشی آورد