دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی
فتنه سربهسر بگذاشت، سر به پای ناامنی
شد به پا در این کشور، شور و شورش محشر
گوش آسمان شد کر، از صدای ناامنی
دستهای به غم پابست، شستهاند از جان دست
هر که را بینی هست، مبتلای ناامنی
مست خودسری ظالم، گشته دربهدر عالم
فتنه میدود دائم، در قفای ناامنی
عقل گشته دیوانه، کز چه رو در این خانه
هست خویش و بیگانه، آشنای ناامنی