فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی

در چمن راستی ای سرو قیامت کردی

آخر ای غم تو چه دیدی ز دلم کز همه جا

رخت بستی و در این خانه اقامت کردی

قطره قطره شدی از دیده برون در شب هجر

ای دل از بسکه تو اظهار شهامت کردی

دل بر ابروی کمان تو نینداخته چشم

سینه ام را هدف تیر ملامت کردی

خون‌بهایم بود این بس که پس از کشته شدن

بر سر خاک من اظهار ندامت کردی