چو مهربان مَهِ من جلوه بینقاب کند
ز غم ستارهفشان چشم آفتاب کند
طریقِ بندهنوازی ببین که خواجهٔ من
مرا به عیبِ هنر داشتن جواب کند
در این طلوعِ سعادت که روز بیداریست
غرورِ جهل مبادا ترا به خواب کند
ز فقر آه جگرگوشگانِ کیکاووس
سزد اگر دلِ سیروس را کباب کند
به این اصولِ غلط باز چشم آن داری
زمانه داخل آدم ترا حساب کند
ز انتخاب چو کاری نمیرود از پیش
به پورِ کاوه بگو فکرِ انقلاب کند
هر آنکه خانهٔ ما فرخی خراب نمود
بگو که خانهٔ او را خدا خراب کند