فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

گر بدین سان آتشِ کین شعله‌ور خواهی نمود

مُلک را در مدّتی کم پُرشَرَر خواهی نمود

با چنین رُل‌ها که بی‌باکانه بازی می‌کنی

پیر و بُرنا را گرفتارِ خطر خواهی نمود

۳

اندر این شمشیربازی از طریق دوستی

پیشِ دشمن سینهٔ ما را سپر خواهی نمود

پافشاری می‌کنی از بس به تحکیمِ مقام

مملکت را سربه‌سر زیر و زبر خواهی نمود

با چنین سختی که بنوازی تو کوسِ هرج و مرج

گوش گردون را از این آواز کر خواهی نمود

۶

دستِ دهقان را به داسِ خون‌چکان خواهی رساند

کارفرما را اسیرِ کارگر خواهی نمود

آخر ای سرمایه‌دار این سودها را پایه نیست

با زبردستی در این سودا ضرر خواهی نمود