فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

آنکه از آرا خریدن مَسنَدِ عالی بگیرد

مملکت را می‌فروشد تا که دلّالی بگیرد

یک ولایت را به غارت می‌دهد تا با جسارت

تُحفه از حاکم ستاند، رشوه از والی بگیرد

از خیانت کور سازد آنکه چشمِ مملکت را

چشمِ آن دارد ز ملّت مزدِ کحّالی بگیرد

روی کرسیِ وکالت آنکه زد حرف از کسالت

اجرتِ خمیازه خواهد، حقِّ بی‌حالی بگیرد

از تهی‌مغزی نماید کیسهٔ بیگانه را پر

تا به کف بهر گدایی، کاسهٔ خالی بگیرد