آن پابرهنه را که به دل حرص و آز نیست
سرمایهدار دهر چو او بینیاز نیست
گر دیگران تعین ممتاز قائلند
ما و مرام خود که در آن امتیاز نیست
کوته نشد زبان عدو گر ز ما، چه غم؟
شادیم از آنکه عمر خیانت دراز نیست
با مشت باز حمله مکن باز لب ببند
گنجشک را تحمل چنگال باز نیست
در شرع ما که خدمت خلق از فرایض است
انصاف طاعتی است که کم از نماز نیست
بیچارگی ز چار طرف چون شود دچار
غیر از خدای عزوجل چارهساز نیست
در این قمارخانه که جان میرود گرو
یک تن حریف «فرخی» پاکباز نیست