فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

در کف مردانگی شمشیر می‌باید گرفت

حق خود را از دهان شیر می‌باید گرفت

تا که استبداد سر در پای آزادی نهد

دست خود بر قبضه شمشیر می‌باید گرفت

حق دهقان را اگر ملاک، مالک گشته است

از کفش بی‌آفت تأخیر می‌باید گرفت

پیر و برنا در حقیقت چون خطاکاریم ما

خرده بر کار جوان و پیر می‌باید گرفت

مورد تنقید شد در پیش یاران راستی

زین سپس راه کج و تزویر می‌باید گرفت

بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه

انتقام گرسنه از سیر می‌باید گرفت

فرخی را چون که سودای جنون دیوانه کرد

بی‌تعقل حلقه زنجیر می‌باید گرفت