و مخفی نماند که صفت زهد، یکی از منازل راه دین، و بالاترین مقامات سالکین است پروردگار عالم جل شانه در کتاب کریم خود می فرماید: «ولا تمدن عینیک الی ما متعنا به أزواجا منهم زهرة الحیوة الدنیا لنفتنهم فیه» خلاصه معنی آنکه «چشم مدار به سوی آنچه ما داده ایم، از زینتهای زندگانی دنیا به بعضی از اصناف مردم تا امتحان نمائیم ایشان را و آزمایش کنیم» و دیگر می فرماید: «و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها وما له فی الاخرة من نصیب» یعنی «هر که حاصل دنیا را بخواهد ما به او می دهیم، و دیگر در خانه آخرت نصیبی از برای او نیست» و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که داخل صبح شود و فکر او کار دنیا، و همت او مقصور بر دنیا باشد، خدا بر او کار را مضطرب و متفرق می سازد و شغل او را پراکنده می کند و فقر او احتیاج او را در مقابل او می دارد و از دنیا زیادتر از آنچه از برای او مقدر شده است به او نمی رساند و هر که داخل صبح شود و فکر و همت او امر آخرت باشد، خدا امر او را جمع می سازد و شغل او را از برای او محافظت می کند و دل او را غنی و بی نیاز می گرداند و دنیا را ذلیل و خوار به نزد او می آورد» و فرمود که «هر بنده را دیدید که خدا به او خاموشی و زهد در دنیا عطا فرموده است به او تقرب جوئید که به او القای حکمت و دانائی از مبادی فیاضه می شود» و نیز فرمود که «هر که خواهد خدا علمی به او دهد بی آنکه درس بخواند، و هدایت کند بی آنکه راهنمائی با او باشد، پس در دنیا زهد کند و از دنیا قطع علاقه نماید» و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود: «دل از دنیا بردار تا خدا تو را دوست دارد و دل از آنچه در دست مردم است بردار، تا تو را دوست دارند» و نیز از آن حضرت مروی است که «زود باشد که بعد از من طایفه ای بیایند که پادشاهی از برای ایشان مستقر نباشد مگر به قتل و تجبر، و غنی از برای ایشان حاصل نگردد مگر به بخل و دلتنگی، و محبت به یکدیگر هم نرسانند مگر به متابعت هوا و هوس؛ آگاه باشید که هر که آن زمان را دریابد و به فقر صبر کند و حال آنکه قدرت بر فراهم آوردن مال داشته باشد، و بر دشمنی مردم با او صبر کند با وجود آنکه قدرت بر محبت ایشان داشته باشد، و بر ذلت و خواری صبر نماید با وجود اینکه بر اخذ کردن عزت قادر باشد، و این همه را به جهت خدا کرده باشد خدای تعالی ثواب پنجاه صدیق به او کرامت فرماید» و فرمود که «هرگاه نور داخل دل شود سینه گشاده و وسیع می گردد عرض کردند که نشانی از برای این هست؟ فرمود: بلی، پهلو تهی کردن از سرای غرور، و رو آوردن به خانه بهجت و سرور، و مستعد مرگ شدن پیش از رسیدن آن» روزی فرمود که «از خدا شرم کنید همچنان که باید؛ عرض کردند که ما شرم می کنیم از خدا؛ فرمود: پس چرا می سازید چیزی را که در آن مسکن نمی کنید؟ یعنی زاید بر سکنای شما است و چرا جمع می کنید چیزی را که نمی خورید» جماعتی بر آن حضرت وارد شدند و عرض کردند که «ما از اهل ایمانیم حضرت فرمود علامت ایمان شما چیست؟ عرض نمودند که چون بلائی به ما رو داد صبر می کنیم و چون نعمتی به ما رسید شکر می نمائیم و راضی هستیم به قضای الهی و دشمنان خود را به مصیبتی که به ایشان رسد شماتت نمی کنیم حضرت فرمود: هرگاه چنین هستید پس جمع مکنید چیزی را که نمی خورید و بنا نکنید آنچه را که در آن ساکن نمی شوید و بر چیزی که عاقبت باید گذاشت و رفت دل مبندید و رشک و حسد بر یکدیگر مبرید» مروی است که «روزی بعضی از زنان آن حضرت از بسیاری گرسنگی که از آن حضرت مشاهده نمود به گریه آمد و عرض کرد: یا رسول الله آیا از خدا نمی طلبی که تو را طعامی فرستد؟ فرمود به آن خدائی که جان من در قبضه قدرت اوست که اگر از خدای خود مسئلت کنم که کوههای دنیا را طلا کرده و هر جا که روم با من روانه کند، هر آینه می کند و لیکن من اختیار کردم گرسنگی دنیا را بر سیری آن و فقر دنیا را بر غنای آن و حزن و اندوه آن را بر فرح و شادمانی آن به درستی که دنیا سزاوار محمد و آل محمد علیه السلام نیست و خدا از برای پیغمبران أولوالعزم راضی نشد مگر صبر بر ناخوشیهای دنیا، و کناره کردن از لذات آن پس از برای من راضی نشد مگر اینکه تکلیف کرد مرا به آنچه بر ایشان تکلیف کرده و گفت: «فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل» یعنی «صبر کن همچنان که اولوا العزم از پیغمبران صبر کردند» به خدا قسم که چاره ای بجز اطاعت او ندارم و به خدا قسم که صبر می کنم به قدر توانائی و طاقت خود همچنان که ایشان صبر کردند» و فرمود که «پیغمبران پیش از من بودند که بعضی از ایشان به فقر مبتلا شدند، به نحوی که بجز عبائی نیافتند و بعضی مبتلا به شپش شدند، و این را دوست تر داشتند از اینکه خدا دنیا را به ایشان عطا نماید» و فرمود که «ایمان بنده کامل نیست تا آنکه گمنامی را دوست تر از شناسائی و شهرت داشته باشد و کم چیزی را دوست تر از بسیاری مال داشتن داشته باشد» و از آن حضرت مروی است که «پروردگار به من فرمود که اگر خواهی سنگهای مکه را از برای تو طلا کنم؟ عرض کردم: خداوندا می خواهم که یک روز گرسنه باشم و یک روز سیر، تا در روز گرسنگی تو را بخوانم و تضرع کنم و در روز سیری حمد و سپاس تو را به جا آورم» و مروی است که «آن حضرت روزی با جبرئیل از مکه بیرون آمد، به کوه صفا بالا رفتند، آن حضرت به جبرئیل علیه السلام فرمود که به خدائی که مرا به حق مبعوث کرده است که در این شام از برای آل محمد نه کف گندم برشته ای است نه قدری آرد جو هنوز سخن آن حضرت تمام نشده بود که ناگاه از آسمان صدا و زلزله عظیمی ظاهر شد، به نحوی که حضرت ترسیدند فرمود که مگر قیامت برپا شد؟ جبرئیل عرض کرد که یا رسول الله این صدای شهپر اسرافیل است که بر تو نازل می شود پس اسرافیل آمد و عرض کرد که خدای تعالی سخن تو را شنید، مرا با همه کلیدهای روی زمین به نزد تو فرستاد و مرا امر فرمود که آنها را به خدمت تو بیاورم و به تو عرض کنم که چنانچه خواهی همه کوههای خطه تهامه را از برای تو زمرد و یاقوت و طلا و نقره کنم؟ «فان شئت نبیا ملکا و ان شئت نبیا عبدا» پس اگر خواهی پیغمبری باش پادشاه و اگر خواهی پیغمبری باش بنده» پس حضرت فرمود که جبرئیل اشاره کرد که تواضع و فروتنی کن از برای خدا حضرت فرمود: می خواهم پیغمبری باشم بنده و پادشاهی را نمی خواهم» حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت که «خدای تعالی فرمود: بهترین و پرنفع ترین دوستان من در نزد من مردی است سبکبار، که از نماز خود لذت بیابد و عبادت پروردگار خود را نیکو به جا آورد و در میان مردم گمنام باشد و روزی به قدر کفاف و قناعت به او برسد و بر این صبر کند و چون مرگ بر او وارد شود هم میراث او کم باشد و هم گریه کنندگان بر او» «روزی آن حضرت با جمعی از اصحاب به شتر چرانی گذشتند، شخصی به نزد او فرستادند و شیر طلبیدند آن شخص گفت: شیری که در ظرف دارم از برای شام قبیله است و آنچه در پستانهای شتر است به جهت صبح فردای ایشان است حضرت فرمود: خداوندا مال و اولاد این مرد را زیاد کن و گذشتند و به شبانی رسیدند، کسی را نزد او فرستاد شیر خواستند آن شبان آنچه شیر در پستانهای گوسفندان بود دوشید و با آنچه در ظروف خود داشت جمع کرده با گوسفندی به خدمت حضرت فرستاد و گفت: این قلیلی بود که فرستاد، چنانچه بفرمائید از این بیش می فرستم حضرت او را دعا کرد و فرمود: خداوندا به قدر کفاف و قناعت به او روزی کن کسی عرض کرد: یا رسول الله آن شخص که فرموده تو را رد نمود دعائی کردی که اکثر ما طالب آن هستیم و آن را که خدمت گذاری کرد، دعائی فرمودید که همه از آن کراهت داریم؟ حضرت فرمود: چیز کمی که با آن کفایت و قناعت باشد بهتر است از بسیاری که آدمی را مشغول و گرفتار سازد» حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «مردم سه طایفه اند: زاهد و صابر و راغب اما زاهد، همه غمها و شادیهای دنیا را از دل خود بیرون کرده نه به چیزی که از دنیا به او برسد شاد می شود و نه از چیزی که از دست او بیرون رود محزون می گردد پس او همیشه در استراحت است و اما صابر، دل او دنیا را می خواهد، و طبع او رغبت دارد اما هر وقت از برای او میسر شد خود را از آن نگاه می دارد، چون بدی عاقبت آن را می داند و اگر بر دل او مطلع گردی تعجب خواهی کرد از خودداری و پیش بینی و فروتنی او.
و اما راغب، باکی ندارد، از هر جائی که دنیا به او رو آورد، خواه حلال و خواه حرام و مضایقه ندارد در طلب مال و دنیا از هیچ نوعی، اگر چه نفس او هلاک شود و حرمت او برود» و نیز از آن حضرت مروی است که «علامت طالب آخرت آن است که دل از زینت چند روزه دنیای فانی بردارد آگاه باشید که دل برداشتن و زهد هیچ زاهدی در دنیا قسمت او را کم نمی کند و حرص هیچ حریصی بر دنیا آنچه از برای او مقدر شده را زیاد نمی کند پس مغبون کسی است که از نصیب خود در آخرت محروم شود» بلی:
کلید گنج اقالیم در خزاین اوست
کسی به قوت بازوی خویش نگشاده است.
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «خدای تعالی فرمود: قسم به عزت و جلال و عظمت و بهاء و بلندی مرتبه خودم، که هیچ بنده ای خواهش مرا بر خواهش خود اختیار نکرد در چیزی از امور دنیا مگر اینکه من دل او را غنی و بی نیاز می کنم و شغل و فکر او را منحصر در آخرت می گردانم و آسمان و زمین را ضامن روزی او می گردانم و از برای او بهتر از هر تاجری تجارت می کنم» و نیز از آن حضرت مروی است که «بالاترین مردم در نزد خدا از جهت قدر و مرتبه، کسی است که باک نداشته باشد که دنیا در دست هر که می خواهد باشد پس هر که نفس او کرامت و عزتی دارد دنیا در پیش چشم او خوار و بی مقدار است و هر که نفس او خوار و ذلیل است دنیا در نظر او اعتباری دارد» حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند که «زهد، کلید در آخرت و بیزاری از آتش است و زهد این است که هر چه تو را از خدا باز دارد آن را ترک کنی بدون اینکه تأسفی بر فوت آن داشته باشی نه عجبی بر ترک آن نمائی و نه به آن سبب، منتظر فرجی در دنیا باشی، یا خواهی تو را بر این صفت حمد و ستایش کنند، و به این جهت عوضی طلبی بلکه ترک آن را راحت خود دانی و گرفتاری به آن را آفت شماری و همیشه از آفت گریزان، و طالب راحت باشی و زاهد کسی است که اختیار کند آخرت را بر دنیا و ذلت را بر عزت و سعی در عبادت را بر راحت و گرسنگی را بر سیری و یاد خدا را بر غفلت و بدن او در دنیا باشد و دل او در آخرت» حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که «هر که صبح و شام کند و بدن او صحیح باشد و از کسی مضطرب و خائف نباشد و قوت شبانه روز خود را داشته باشد گویا که همه دنیا از برای او جمع است، و شکی در این نیست».
پس خوشا به حال کسی که دل به دنیا نبندد و زهد در آن را اختیار کند و همین قدر بس است در فضیلت زهد که همه انبیا و اولیا به آن صفت موصوف، بلکه اشهر صفات ایشان بود و هیچ پیغمبری مبعوث نشد مگر با زهد و اگر نه این بودی که قرب به پروردگار، و نجات در دار قرار به آن موقوف بدی، عظماء نوع انسان، و برگزیدگان خداوند منان، و آگاهان از حقیقت کار، و دانایان اسرار بر خود چنین تنک نگرفتندی.
نگاه کن بر احوال کلیم الله، موسی بن عمران علیه السلام که بی واسطه با خدا سخن گفتی و انوار تجلی بر او تافتی چگونه در دنیا زندگانی کرد، غالب قوت او گیاه زمین و برگ درختان بود و از کثرت ریاضت و زحمت، چنان لاغر و ضعیف شده بود که سبزی علفی که خورده بود از ظاهر شکم مبارکش نمایان بود.
و نظر افکن به رفتار روح الله، عیسی بن مریم علیه السلام، که آفریدگار عالم بی واسطه مس بشری، او را از مریم به وجود آورد و ببین که جامه او همیشه از موی بود و خوراک او برگ درختان و علف صحراها نه او را فرزندی بود که از مردنش بترسد و نه خانه ای که از خرابی آن اندیشد هیچ روزی قوت فردای خود را ذخیره نکردی و هیچ مسکنی نداشتی و به هر کجا که شام شدی خوابیدی.
روزی در بیابان و رعد و برق او را گرفت، در هر طرف به طلب پناهی روان شد که خود را به جائی رساند، خیمه ای از دور پیدا شد به آنجا آمد، زنی تنها در آنجا دید شرم کرد و از آنجا گذشته به غاری در کوهی رسید داخل آنجا شد دید شیری در آن مأوی دارد، در آنجا نشست و دست بر آن شیر کشید و گفت: الهی هر چیزی را جا و ماوائی داد ولی از برای من ماوائی مقرر نفرمودی؟ خطاب رسید که مأوای تو مستقر در رحمت من است چون روز قیامت در آید تزویج کنم با تو هزار حور العین را که آنها را به دست خود آفریده ام و چهار هزار سال که هر روزی از آن برابر عمر تمام دنیا باشد از برای تو عروسی کنم و مردم را در عروسی تو اطعام نمایم و امر فرمایم منادی را که ندا کند که کجایند زاهدان در دنیا تا ببینند عروسی زاهد مطلق بن مریم علیه السلام را».
و بشنو احوال یحیی بن زکریا علیه السلام را که به غیر از پوست، چیزی نپوشیدی و از درشتی پوست، بدن او سوراخ سوراخ شد روزی مادر او درخواست کرد که جبه ای از پشم بپوشد تا اندکی بدن او به استراحت بیفتد چون آن را پوشید وحی به او رسید که ای یحیی دنیا را اختیار کردی پس گریست و آن جبه را افکنده به حالت اول عود نمود.
نگاهی بر زهد پیامبر و علی علیه السلام و بعد از این دیده بگشای و نظر کن در طریقه رفتار پیغمبر آخرالزمان، که واسطه وجود زمین و آسمان است و زهد آن جناب را ملاحظه کن که بعد از بعثت در مدتی که آن سرور در دنیا بود هیچ صبحی او و اهلبیتش سیر نشدند مگر آنکه در شام گرسنه بودند و هیچ شامی سیر نشدند مگر آنکه صبح آن گرسنه به سر بردند و آن حضرت و اهلبیت او خرمای سیر تناول نفرمودند مگر بعد از فتح خیبر و خواب آن بزرگوار بر روی عبائی بود که آن را دو تا کردی و بر آن خوابیدی که شبی آن را چهار تا کردند و حضرت بر آن خوابید چون بیدار شد فرمود: مرا از بیداری شب باز داشتید باری عبا را بردارید و دو تا کنید».
و بسی اتفاق افتاد که آن برگزیده خدا جامه خود را بیرون کرده بود که بشوید که بلال اذان نماز می گفت و حضرت جامه دیگر نداشت که بپوشد و به نماز بیرون رود و زهد زاهد علی الاطلاق، و سرور زاهدان آفاق علی بن ابی طالب علیه السلام از آن مشهورتر که محتاج بیان باشد در نزد دوست و دشمن به صحت پیوسته که آن حضرت هرگز از طعامی سیر نخوردی و اگر می خوردند منحصر بود به نمک یا سرکه و اگر از آن ترقی می نمودند قدری شیر می خوردند و آن حضرت را انبانی بود که ریزه های نان جو در آن بود و آن را میل می فرمود و گاه بود که شبانه روزی به یک کف از همان سبوس که به دهن می ریختند اکتفا می نمودند و پیوسته جامه درشت کهنه پوشیدی، که مشتمل بر پینه های بسیار می بود و گاهی جامه خود را به لیف خرما پینه می نمود و گاهی به پاره پوستی کهنه و مکرر می فرمود که علی را با زینت دنیا چه کار است و چگونه خود را راضی کنم به لذتی که فانی است، و نعمتی که غیر باقی است؟ و همچنین زهد ائمه راشدین و اکابر صحابه و تابعین و غیر ایشان از بزرگان دین و علماء صالحین در کتب احادیث و تواریخ مسطور است، و در السنه و افواه مذکور حتی اینکه بعضی از ایشان بوده اند که پنجاه سال یا شصت سال که مدت حیات ایشان بوده جامه خواب نیفکندند و دیگی از برای ایشان بر سر آتش ننهادند و فرش بر روی زمین نیفکندند و اهل خانه خود را به ساختن طعامی امر نکردند بلکه شبها را بر پا ایستادند و رخسارهای خود را بر زمین فرش کردند، آب دیده هایشان بر رخسارشان جاری و با پروردگارشان در مناجات و زاری بودند.
یکی از سلاطین ده هزار درهم از برای یکی از بزرگان دین فرستاد او رد کرد عیال او با او به گفتگو آمد، گفت: مثل من و مثل شما مانند شخصی است که گاو کاری داشت و به آن زارعت می کرد، چون پیر شد و از کار افتاد آن را ذبح کرد تا از پوست آن منتفع گردد و همچنین شما می خواهید که مرا در این پیری ذبح کنید، پس، از گرسنگی بمیرید بهتر است از اینکه مرا ذبح نمائید.
و زهد بعضی به مرتبه ای بود که در شبهای گرم که به عبادت ایستادی مکانی را طلب کردی که نسیم سحر به آنجا نوزیدی تا مبادا اندکی افاقه از برای او حاصل شود.
دیگری را سبوی شکسته ای بود که آب در آن بود، آن را از آفتاب بر نمی داشت و آب گرم را می آشامید و می گفت: کسی که لذت آب سرد را یافت مفارقت از دنیا بر او مشکل است پس ای دوستان از مستی هوا و هوس هشیار شوید و ضدیت میان دنیا و آخرت را بشناسید و متابعت آنانی کنید که از حقیقت حال آگاه هستند و خود را از لذتهای فانیه دنیا باز گیرید جان من اگر چه این بر تو شاق است، اما چند روزی بیش نیست و به اندک وقتی، زمان آن به سر می رسد و تا چشم بر هم می زنی رفته است.
به عمری کو بود پنجاه یا شصت
چه باید صد گره بر پای خود بست
نه پنجه سال اگر پنجه هزار است
سرش برنه که هم ناپایدار است
چو نبود در جهان پاینده چیزی
نیرزد ملک عالم یک پشیزی
احوال یاران و برادران و دوستان و رفیقان را ملاحظه کن که همگی رفتند و در زیر خاک خفتند از آنچه اندوختند با خود چه بردند و به که سپردند؟ و از عیش و تنعم چه طرف بربستند؟ و چه ثمر چیدند؟ تو گوئی خوابی بود یا خیالی.
ببین چون گرفتند از ما کنار
رفیقان پیرار و یاران پار
برفتند و رفت از جهان نامشان
نیارد کسی یاد از ایامشان
شب و روز بی ما بیاید بسی
که از روز ما یاد نارد کسی
بسی دوستان بر زمین پا نهند
که بی باک پا بر سر ما نهند
بیاید بسی در جهان سوگ و سور
که ما خفته باشیم در خاک گور
جهان را بسی بگذرد صبح و شام
که از ما نباشد در ایام نام
دریغا که تا چشم بر هم زنی
در این عالم از ما نبینی تنی
پس ای جان برادر مشقت در این مدت اندک را تحمل کن، زیرا که عاقل، زحمت چند روزی را به جهت استراحت دائمی بر خود گوارا می بیند.