ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت ضرب و شتم، فحش، لعن و طعن

بدان که از آثار و لوازمی که بر حقد و عداوت مترتب می گردد، ضرب و فحش و لعن و طعن است و بسا باشد که اینها از مجرد غضب نیز صادر گردند و می شود که به جهت همنشینی اوباش و اراذل، و مصاحبت فساق و جهال، و کسانی که هرزه گو و معتاد به فحش دادن هستند، فحش دادن عادت کسی شود که بدون دشمنی و غضبی فحش به زبان او جاری گردد و شکی نیست که همه این امور، مذموم است و قبیح، و در شریعت غرا، حرام صریحند و موجب حبط اعمال و مولد خسران مآلند و ملیین و حکماء و متشرعه و سایر عقلاء بر خباثت آنها متفق، و عقل و شرع بر حرمت آنها دو شاهد صادق .

اما ضرب که عبارت است از زدن با دست، با چوب، یا آلتی دیگر پس بدون جهت شرعیه، در حرمت آن شکی نیست و هیچ طایفه از طوایف بنی آدم، و هیچ فرقه از فرق عالم، بی جهت و سبب شرعی تجویز زدن کسی را نکرده اند و در اخبار و آثار، نهی صریح از آن شده و وارد شده است که «هر که مردی را تازیانه زند حق تعالی او را تازیانه ای از آتش خواهد زد».

و اما فحش و دشنام و هرزه زبانی و بدگوئی منشأ همه اینها خباثت نفس و دنائت طبع است و هر که زبان او به اینها دراز، البته خبیث النفس و از جمله اراذل و اوباش، معدود است بلکه از بعضی اخبار مستفاد می شود که رذل مخصوصی شخصی است که مضایقه نداشته باشد از اینکه هر چه بگوید و هر چه به او بگویند.

و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «مومن نیست کسی که طعنه زن و لعن کن و فحش گوی و هرزه زبان است» و نیز فرمودند که «بهشت حرام است بر هر فحش دهنده» و در روایت دیگر از آن سرور مروی است که «هرزه گوئی و پرده دری از شعبه‌ای نفاق است» و نیز از آن حضرت منقول است که «چهار نفرند که اهل دوزخ از آنها متأذی اند: یکی از آنها مردی خواهد بود که پیوسته چرک از دهان او جاری خواهد بود، و آن کسی است که در دنیا فحش گوی بوده» و نیز از آن جناب مروی است که «بهشت حرام است بر هر فحاش هرزه گوی کم حیائی که باک نداشته باشد از اینکه هرچه بگوید و از هر چه از برای او بگویند و چنین شخصی را اگر تفتیش و تفحص کنی و به حقیقت امر او بر خوری یا ولد الزنا است، یا نطفه پدرش با نطفه شیطان ممزوج شده، و این شخص به وجود آمده» یعنی در وقت معاشرت و مجامعت پدرش، شیطان نیز در جماع با او شریک شده و در حدیثی دیگر است که «هرگاه ببینی مردی را که مضایقه ندارد از اینکه هر چه بگوید و هر چه درحق او بگویند، بدانید که او ولد الزنا است، یا به شراکت شیطان هم رسیده» و نیز از آن جناب مروی است که «از جمله بدان و اشرار بندگان خدا کسی است که مردم به جهت فحش گفتن او از همنشینی او کراهت داشته باشند» و مروی است از آن حضرت که «دشنام دادن به مومن، فسق است و کشتن او کفر است و غیبت او معصیت است و حرمت مال او مثل حرمت خون اوست» و فرمود که «بدترین مردم نزد خدا در روز قیامت کسانی هستند که مردم آنها را اکرام و احترام کنند از بیم شر ایشان» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند که «از جمله علامات شراکت شیطان در نطفه آدمی، که هیچ تشکیکی در آن نیست این است که آدمی فحاش باشد و باکی نداشته باشد از آنچه بگوید و از آنچه به او بگویند» و نیز آن حضرت فرمودند که «هر که مردم از زبان او بترسند، او در آتش خواهد بود» «و دشمن ترین مخلوقات خدا در نزد خدا بنده ای است که مردم از زبان او حذر نمایند» و از حضرت کاظم علیه السلام پرسیدند از حال دو نفر که یکدیگر را دشنام می دادند فرمودند که «هر کدام ابتدای به دشنام کرده اند ظالم ترند و گناه هر دو بر اوست، مادامی که آن دیگری تعدی و زیاده روی به او نکند» و مخفی نماند که حقیقت فحش، عبارت است از اظهار کردن امور قبیحه به الفاظ صریحه و بیشتر اوقات در الفاظ مجامعت و آلات جماع و آنچه از این قبیل است یافت می شود و ارباب فساد و بی شرمان را عبارات فاحشه چند است که ذکر می کنند آنها را، و اهل شرافت و صاحبان نفوس طیبه متعرض آنها نمی شوند بلکه اگر هم ذکر آنها ضروری شود به کنایه و رمز بیان می نمایند و بعضی گفته اند که خداوند عالم به خاطر حیا، کنایه فرمود از جماع، به لمس و مس و دخول و مباشرت، و عبارات قبیحه آنها را ذکر نفرمود و این مخصوص به وقاع و جماع نیست، بلکه از قضاء حاجت هم به کنایه و رمز گفتن اولی است از الفاظ صریحه رکیکه.

پس ارباب حیا باید عبارات صریحه آنها را به زبان نیاورند و همچنین امثال اینها از آنچه در عرف مستهجن و رکیک و مذموم و قبیح باشد.

پس چنانچه بخواهد از زبان زن خود یا زن دیگری سخنی نقل کند نگوید: زن من، یا زن تو چنین گفت بلکه بگوید پرده نشینان خانه من، یا خانه تو یا مادر اطفال چنین گفت، یا در خانه چنین گفتند بلکه از ذکر نام زن در امثال این زمان که عرفا قبیح شده احتراز کند و ملاحظه نکند که اسماء زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام مذکور می شده، زیرا که در زمان سابق این مستهجن نبود و به جهت طریقه سابق، حال هم قبحی در ذکر نام ایشان نیست چون در همه ازمنه ذکر کرده اند و در کتب نوشته اند.

و همچنین کسی را علتی در بدن باشد که از اظهار آن شرم کند اگر ذکر آن ضروری شود تصریح نکند بلکه به کنایه بگوید، مثلا اگر کسی مبروص است یا اقرع باشد و خواهد از سبب آن یا وقت آن از او سئوال کند نگوید: تو در چه وقت پیس شدی؟ یا سر تو به چه سبب کچل شد؟ بلکه بگوید: این عارضه کی از برای تو روی داد؟ یا چه وقت این ناخوشی عارض تو شد؟ زیرا که جمیع این تصریحات داخل فحشند.

و بدان که جمیع الفاظی که متضمن بی شرمی و فحش هستند همه مذموم و قبیح اند، گو بعضی قبیح تر و ذم آن شدیدتر باشد، خواه در مقام دشنام و اذیت بگوئی یا در محل شوخی و مزاح، یا مقامی دیگر و چون این عبارات مختلف اند در قباحت، بعضی از آنها مکروه و بعضی از آنها حرام اند و بعضی حرام را تخصیص داده اند به صورتی که در مقام دشنام و اذیت باشد نه در مقام شوخی یا به جهت عادت به هرزه گوئی و دور نیست که بعضی الفاظ که بسیار فاحش هستند حرام باشند اگر چه در مقام دشنام نباشند.

و اما لعن: و معنی آن راندن و دور کردن از خداست پس شکی در بدی آن نیست و جایز نیست شرعا لعن کردن بر کسی مگر کسی که متصف به صفتی باشد که آن صفت به نص شریعت موجب دوری او از خدا باشد و مجوز لعن او باشد و ذم شدید در اخبار در خصوص لعن کردن رسیده از امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «روزی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خطبه خواندند و فرمودند که می خواهید خبر دهم شما را به بدان شما؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله فرمود: کسی که عطای خود را از دیگران منع می کند، و بنده خود را می زند، و تنها سفر می کند پس مردم چنین گمان کردند که خداوند بنده ای بدتر از چنین شخصی مخلوقی نیافریده سپس حضرت فرمودند می خواهید خبر دهم شما را به بدتر از این؟ عرض کردند بلی فرمودند که فحش دهنده لعن کننده، که هر وقت نزد او اسم مومنین مذکور شود ایشان را لعن کند و اسم او نیز چون نزد مومنین مذکور گردد او را لعن نمایند» و حضرت امام محمد باقر فرمودند که «چون لعنت از دهان شخصی بیرون آید میان او و آن شخص که به او لعنت شده تردد می کند، اگر آن شخص مستحق لعن باشد به او متعلق می شود و اگر نباشد به صاحبش برمی گردد» و از این حدیث مستفاد می گردد که لعن به کسی که سزاوار لعن نباشد، برمی گردد به لعن کننده.

پس باید نهایت احتراز را نمود و لعن نکرد کسی را مگر آنانی که از صاحب شریعت مقدسه تجویز لعن ایشان شده و والد ماجد حقیر قدس سره در کتاب «جامع السعادات» فرموده است که آنچه در شریعت تجویز شده، لعن کردن به کافرین و فاسقین و ظالمین است همچنان که در قرآن وارد شده است و شکی در جواز لعن اینها بر سبیل عموم نیست، به این نوع که بگوئی: «لعنة الله علی الکافرین یا علی الظالمین یا علی الفاسقین» و فرموده اند که شخصی متصف به یکی از این صفات باشد حق آن است که می توان او را لعن کرد و توهم این را که شخص معین گاه است از این صفت توبه کند و با اسلام و با توبه از دنیا برود راهی ندارد، زیرا که مستفاد از قرآن و احادیث آن است که شخص معینی را لعن می توان نمود بلکه از اخبار برمی آید که لعن بر بعضی از اهل جهود و عناد بهترین عبادات و اقرب قربات است خدای تعالی در حق جماعتی می فرماید: «اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین» و در حق جماعتی دیگر می فرماید: «اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «خدا لعنت کند دروغگو را و اگر چه به مزاح باشد» و چون أبوسفیان هزار بیت در هجو آن سرور گفت، آن حضرت فرمودند: «پروردگارا من شعر نمی توانم گفت و سزاوار من نیست که شعر بگویم به عوض هر حرفی از این اشعار او را هزار لعنت کن» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام جماعتی را لعن کردند و مروی است که «آن جناب در قنوت نمازهای واجب، معاویه و عمر و عاص و أبوموسی اشعری و أبوالاعور سلمی را لعن می فرمودند و چناچه لعن ایشان را از جمله عبادات نمی دانستند با وجود اینکه حلم او از همه مردم بیشتر و گذشت او از همه افزون تر بود در نماز این اشخاص را لعن نمی فرموند و در روایتی دیگر است که «آن حضرت در قنوت نمازهای نافله دو بت قریش را که أبوبکر و عمر است لعن می نمود» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در عقب هر نمازی چهار مرد را لعن می کردند و کسی که ملاحظه کند رفتار حضرت امام حسن علیه السلام را با معاویه علیه اللعنه و اصحاب او که چگونه به آنها لعن می کردند و احادیث و اخباری که در لعن مستحقین لعن از روسای اهل ضلال باسمائهم رسیده تتبع کند می داند که این اشعار دین است و حضرت کاظم علیه السلام ابوحنیفه را لعن فرمودند.

و منع از لعن که رسیده است در لعن بر کسی است که مستحق آن نباشد و آنچه نقل شده که امیرالمومنین علیه السلام از لعن اهل شام نهی فرمود اگر صحیح باشد شاید به جهت این بود که گاه در میان ایشان کسی بوده که مستحق لعن نبوده یا امید اسلام بعضی از ایشان را داشته.

و بالجمله لعن کردند به روسای ظلم و ظلالت و مجاهرین به کفر و فسق جایز و بلکه مستحب است و بر غیر اینها حرام است، تا یقین نشود که متصف است به یکی از صفاتی که موجب لعن می شود، و باید یقین به این کند و به مجرد ظن و تخمین نمی توان اکتفا نمود.

و بدان که گناه لعن، بر اشخاصی که مرده اند و ثابت نیست که مستحق لعن باشند بیشتر، و و بال آن افزون تر است .حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «مردگان را دشنام مدهید، که ایشان رسیدند به آنچه پیش فرستاده اند» و همچنین خوب نیست لعن کردن بر جمادات و حیوانات.

و مروی است که «هیچ کس لعن به زمین نمی کند مگر اینکه زمین می گوید: لعنت بر هر کدام که گناهکارتریم» و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم انکار فرمودند بر زنی که ناقه را لعن کرد و بر مردی که شتری را لعن نمود.