ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۹

عاشق ار بر رخ معشوق نگاهی بکند

نه چنان است گمانم که گناهی بکند

ما به عاشق نه همین رخصت دیدار دهیم

بوسه را نیز دهیم اذن که گاهی بکند

۳

آنکه آرایش این باغ ازو بود اکنون

نگذارند که از دور نگاهی بکند

دیدن چهره ی معشوق ثواب است خصوص

که دمی در دل بیرحم تو راهی بکند

آنچه با این دل ویرانه غم عشق تو کرد

کافرم گر به دهی هیچ سپاهی بکند

۶

دوش دیدم که درآمد ز درم یار به خواب

اثر این خواب به بیداری الهی بکند

باکم از قتل صفایی به ستم نیست ولیک

ترسم از دست تو یک نیم شب آهی بکند