شیخ ما دیشب هوای خانهٔ خمّار داشت
هیچ دانید ای حریفان با که آنجا کار داشت
مست و بی خود شد برون از خانه دیشب آن صنم
از حریفان تا که یارب بخت برخوردار داشت
آنکه دیدی سرگران از بزم ما بگذشت دوش
نامسلمانم اگر بر سر به جز دستار داشت