آنکه او باشد نشان خویشتن
بی نشان کی باشد او ای مؤتمن
اولم یکف بربک، ای سعید
انه کان علی الکل شهید
آنکه باشد گر نشانی زو خبر
می دهد کی بی نشان باشد دگر
بی نشان است آن شهنشاه الست
معنی آن لیک چیز دیگر است
یعنی او را از اشاره پاک دان
پاک هم از صورت از ادراک دان
وهم را اندر حریمش بار نیست
عقل محرم اندر آن دربار نیست
دیدهها کورند از دیدار او
لیک دلها روشن از انوار او
ای بزرگ آن پادشاه ذوالجلال
خود نشان بی نشان و بی مثال
عالم از او هم پُر و هم خالی است
جان از او پر گوهرِ اجلالی است
دیدهها بینا از او و کور از او
سینهها سینا صفت پر نور از او
آسمان از بیم جودش یک حباب
ذره ای از عکس نورش آفتاب
این سخن بگذار کاین بحر عمیق
کرده سیاحان عالم را غریق
اندرآن پیدای ناپیدا کران
یاوه گشته شهسواران جهان
چون به اینجا میرسی خاموش باش
اندرین محفل سراپا گوش باش
از کلام حق ثنای او بجوی
اندر اینجا غیر لااحصی مگوی
گو که آن شوریدهٔ یکتای فرد
در کلیسا شد چه گفت و او چه کرد