اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۵

از بسکه سوخت بی تو دل بیقرار من

آتش سلم خرید محبت ز خار من

ساغر بنوش و چهره برافروز و گل بچین

بدمستی دماغ مبین در بهار من

گردی که رفته است به باد اعتبار تو

خاکستری که مانده به جا یادگار من