اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۹

کجا از تنگدستی خاطر اندوهگین دارم

که همچون شعله صد گنج شرر در آستین دارم

بود آیینه آتش نما خاکستر عاشق

چو اخگر نور پنهان روشن از لوح جبین دارم

تو پر درد آشنا من بیزبان فرصت تغافل کیش

دل پر آرزویی چون نگاه واپسین دارم