اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۱

در بزم تواضع طلبی سخت غریبم

خونگرمی تعظیم نداده است فریبم

آن خسته عشقم که ز پرهیز فراغت

در بستر سیماب فکنده است طبیبم

اعضا همه در کشمکش لذت دردند

زین عشق خداساز که گردیده نصیبم