اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۰

هر خار که از چمن برآید

بهر دل زار من برآید

راز خطت از نگفتنی هاست

این سبزه کی از دمن برآید

بیتابی ناله خموشی است

هر سبزه زخاک من برآید