آشنایی نه چراغی است که خاموش شود
دوستی نیست جناغی که فراموش شود
چون مست باده ستم آن سنگدل شود
ترسم ز صبر جورکشان منفعل شود
آباد خانه دلم از گرد کلفت است
ترسم غبار خاطرم از گریه گل شود