اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶۸

کی سر شوریده من فکر سامان می‌کند

چاک‌های سینه‌ام کار گریبان می‌کند

شب به یاد روی آتشناک او در کنج غم

گریه‌ای دارم که آتش را گلستان می‌کند