اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵۵

هستیم از بس غبار خاطر احباب شد

هر سر مژگان من سرچشمه سیلاب شد

پاره ابری شد از باران اشک من قفس

چشمه دام از سرشکم حلقه گرداب شد