اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴۸

ز تیغ او گل زخمی شکار خواهم کرد

ز رشک خون به دل نوبهار خواهم کرد

هزار درد سرم هست غیر بیکاری

جنون رسید ندانم چه کار خواهم کرد