اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۲

ز مژگان می‌کند رم چشم آهویی که او دارد

ز وحشت می‌گریزد وحشت‌خویی که او دارد

شود آیینه تا در برکشد عکس خرامش را

ز رشکم می‌کشد آه از سر کویی که او دارد