اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۰

وطنم بی تو سفر می گردد

طاقتم زیر و زبر می گردد

بعد عمری که به برآمده ای

تیر مژگان تو بر می گردد

چقدر نام خدا خوش چشمی

نگهت نور نظر می گردد