اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۳

می‌کند در بیضه مرغ از یاد دام اندیشه تلخ

گردد از شوق نگاهی شهد می در شیشه تلخ

می‌کند گاهی تغافل در کمین صید دل

بار شیرین می‌دهد نخلی که دارد ریشه تلخ

با گل رعنا نماید شبنم یکدل دو رو

عیش عاشق هست از معشوقه عاشق‌پیشه تلخ