اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۱

چو گل بر غنچه می خندد دهانت

زند سیلی به نسرین ارغوانت

ز باریکی حدیثی در میان بود

به یاد آمد مرا موی میانت