اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶۲

دل در قدح ز شوق لبت آفتاب داشت

در آب لعل آتش ما پیچ و تاب داشت

مطلب گداخت شوخی دشنام را چه شد

حرف به لب نیامده ما جواب داشت

آزاده را فسانه راحت هم آفت است

یوسف چه رنجها که ز تعبیر خواب داشت