اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۵

عالم شکار فتنه چشم سیاه اوست

هر جا که می روم سر تیر نگاه اوست

سرهای غنچه بسته به فتراک نو بهار

صیاد ما که سایه گل دامگاه اوست