اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۳

خط یار گرچه سر زد نگه ستمگرش هست

چه غم خمار دارد می ناز در سرش هست

به کدام جان بنازد به کدام سر ببخشد

چه کند کسی به یک دل که هزار دلبرش هست