اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۰

خسته جور تو با ناله و افغان ننشست

بسته زلف تو یک لحظه پریشان ننشست

غنچه بی یاد لبت بر رخ بلبل نشکفت

لاله بی داغ وفایت به گلستان ننشست