اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳۰

طراوت چمن از خون دل فشانیهاست

بهار عشرت ایام دل جوانیهاست

زبان نفهم وفایی چه می توان کردن

بهوش باش که در پرده همزبانیهاست