اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۵

چون دور ز وصل یار می بوده است

دل در بر من چه کار می بوده است

هر روز به رنگ تازه می خندد

این داغ چه خوش بهار می بوده است