اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۲

بس که در بزمش نگه سرمشق حیرت گشته است

راز دل ممنون تأثیر محبت گشته است

چون تسلی بخشدم زخمی که از مژگان اوست

تا دل آیینه بیتاب جراحت گشته است

خوانده نور چشم خود آیینه ما را غبار

گنج باد آورد ما گرد کدروت گشته است