اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰۶

دل به راحت ندهم پاس محبت این است

مژه بر هم نزنم خواب فراغت این است

سینه صافی است غباری که ز راهم برخاست

اثر ساده دلیهای عداوت این است