اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰۵

ضعف بازوی من کمان من است

دل جان سخت من نشان من است

می خورد خون دل ولی شب و روز

قسم ته دلیش جان من است؟