اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹۰

با تماشای تو سیر گل و گلشن ستم است

تا توان رفت به قربان تو مردن ستم است

بر دل ما که ز خونگرمی یاران شکند

آتش افروختن کینه دشمن ستم است