اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۶

نگاهش از سر مژگان به جنگ است

خدا صبری دهد جوش فرنگ است

دل ما هم دلی دارد کم از کیست

چو صدق آیینه گردد شیشه سنگ است