اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۱

مست می آمد و آیینه به دست

مژه دارد گل خورشید پرست

شوخی مشرب خود را نازم

هر گه از دام تمنای تو جست؟

مرد در عالم معنی هم مرد

چقدر توبه ناکرده شکست