کسی که در قدح دیگران بهار گداخت
مرا در آتش افسرده خمار گداخت
شدم غبار و نیامد دگر چه چاره کنم
نگشت وعده فراموش و انتظار گداخت
توبه کردم آسمان میخانه ساخت
از شکست شیشه ام پیمانه ساخت
شمع را همدرد بلبل کرد عشق
برگ گل چید و پر پروانه ساخت
می توان از صید وحشی ساقیان
دامگاه گریه مستانه ساخت