اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۴

چراغم روشن است از روی آتشپاره‌ای امشب

به رغم دیده از دل می‌کنم نظاره‌ای امشب

چو چشم خویش مست جام امّیدی نمی‌دانم

چه ساغر‌های حسرت می‌کشد بیچاره‌ای امشب