اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۶

سینه صافند به هم عاقل و دیوانه ما

زهد و مستی دو حبابند ز پیمانه ما

خشت این غمکده نقشی ز خرابی دارد

جلوه سیل غباری است ز ویرانه ما

از خیال لب لعل تو به شور آمده ایم

خنده گل نمک گریه مستانه ما