اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۰

بهر پاس عشق خاموشی نشد دمساز ما

پر بلند افتاده بود این پرده آواز ما

آنقدر وسعت ندارد زود رسوا می شود

آسمان را نیست تاب شوخی پرواز ما