اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶

جنون دانسته گستاخ تماشا می‌کند ما را

که می‌داند حجاب عشق رسوا می‌کند ما را

به ذوق بی‌خودی با بوی گل برگ سفر داریم

نیاید گر بهار از پی که پیدا می‌کند ما را

اگر دل زیر بار غم نباشد بیم رسوایی است

سبک‌روحی خجل از کوه و صحرا می‌کند ما را