اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۸

دیده از جوش گریه دریایی

سینه از شور ناله صحرایی

بی سر و پا دویدگان تو را

دشت یک سینه داغ رسوایی

همه جا با ستمکشان تو را

مهر یک زخم ناشکیبایی

سوخت دور از تو جوش انجمنم

نتوان بود صید تنهایی